روانشناسی مثبتگرا مطالعه علمی شکوفایی انسان است. این نظریه بر جنبههای مثبت و نقاط قوت افراد و جوامع به عنوان راهی به سوی بهزیستی (خوشبختی) تمرکز می کند.
مارتین سلیگمن (Martin Seligman) به عنوان یکی از طرفداران اصلی این نظریه، به روانشناسی کمک کرده است تا با حمایت از مراجعان به هنگام شناسایی و ایجاد نقاط قوت و تعیین اهداف برای هدایت رفتار معنادار، از تمرکز محض بر آسیب شناسی و بیماری، دور شود (سلیگمن، 2011).
این مقاله ضمن معرفی نظریههای مرتبط نزدیک، نظریه روانشناسی مثبتگرا را به عنوان چهارچوب و مدلی برای درک عوامل مؤثر بر سلامت روان و بهزیستی مثبت مورد بحث قرار میدهد.
نظریه روانشناسی مثبتگرا مارتین سلیگمن (Martin Seligman)
مارتین سلیگمن، به عنوان یک روانشناس، در سال 1999، رئیس بزرگترین و معتبرترین مجموعه روانشناسان ایالات متحده – انجمن روانشناسی آمریکا (the American Psychological Association or APA) – شد (سلیگمن، 2011).
سلیگمن پس از گذراندن دوران اولیه حرفه خود در حیطه مطالعه بر روی مفهوم درماندگی آموخته شده، روانشناسی مثبتگرا را معرفی کرد. این نظریه، شاخه جدیدی از روانشناسی است که بر مطالعه احساسات مثبت، نقاط قوت شخصیت و ساختن یک زندگی شکوفا متمرکز است.
تا آن زمان، روانشناسی بر مشکلاتی که افراد با آنها روبهرو میشوند، مشکلاتی که در زندگی آنها وجود دارد و اینکه چگونه به افسردگی، اضطراب و عدم بهزیستی روانی کمک میکند، تمرکز کرده بود (سلیگمن، 2011).
در حالی که او بقیه روانشناسی را نادیده نمی گرفت – که گاهی اوقات از آن به عنوان «مدل بیماری» یاد می شود – او میخواست بهتر بفهمد چه چیزی یک زندگی را برای زیستن ارزشمند میکند.
علاوه براین، سلیگمن، با توجه به آنچه ممکن است در “جهانی پر از خطر، ضرر و بی عدالتی” اشتباه پیش برود، ما انسانها را ذاتاً به عنوان “حیوانات آب و هوای بد” توصیف کرد، اما با پتانسیل یادگیری تمرکز بر ایجاد زندگی خوب. (سلیگمن، 2019، ص 209).
بر مبنای نظریه اولیه سلیگمن افراد دارای سه نیاز روانشناختی اساسی هستند:
• احساس عواطف (احساسات) مثبت،
• شرکت کردن در فعالیتهایی که به زندگی معنا و هدف میبخشد تعلق (یا دلبستگی)،
• داشتن روابط مثبت با دیگران.
دو نیاز دیگر متعاقبا اضافه شد، از جمله:
• یافتن معنا و خرسندی در کاری که انجام میدهیم و جستجو میکنیم،
• لذت بردن از پیشرفتها و دستاوردها.
در مجموع، ترکیب این نیازها، به توسعه بهزیستی شخصی و فرصتی برای شکوفایی منجر میشود.
سلیگمن همچنین اظهار میکند که افراد، ظرفیت توسعه و تقویت نقاط قوت شخصیت خود را دارند، مانند عزم، انعطافپذیری و قدردانی، که میتواند به افزایش سطح بهزیستی و شادکامی آنها کمک کند (سلیگمن، 2011).
PERMA – یک مدل روانشناسی مثبتگرا
مدل PERMA چارچوب سلیگمن برای درک و اندازه گیری بهزیستی (خوشبختی) است.
این مدل مبتنی بر شواهد و ابزاری ارزشمند و قدرتمند برای تحقیقات و کاربرد بیشتر در درمان و زندگی شخصی و کاری ما است (سلیگمن، 2011).
بر مبنای مدل PERMA میتوانیم بهزیستی را به پنج عنصر کلیدی تقسیم کنیم: احساسات مثبت، تعلق (یا دلبستگی)، روابط، معنا و موفقیت (پیشرفت).
هر کدام از این عناصر حیاتی هستند زیرا میتوان هر کدام را به تنهایی در نظر گرفت و روی آن کار کرد. وقتی این عناصر با هم ترکیب شوند، یک مسیر واقعی برای شکوفایی فراهم میکنند. فردی که این عناصر را دنبال میکند، توانایی بیشتری برای مقابله با چالشهای زندگی پیدا میکند. با این رویکرد، ایجاد زندگی معنادارتر با تأثیر مثبت قوی بر افزایش سطح بهزیستی و در عین حال کاهش پریشانی روانی امکان پذیر میشود.
هر کدام را به نوبه خود بگیریم (سلیگمن، 2011، 2019):
1. عواطف مثبت، به تجربه احساسات و عواطف مثبت، مانند رضایت، شگفتی، شادی و خوشنودی اشاره دارد.
2. تعلق (یا دلبستگی)، به تجربه ما از جریان (غرقگی) و مفید بودن در یک فعالیت و محیط مربوط میشود.
3. روابط، به کیفیت و کمیت ارتباطات اجتماعی در داخل و خارج گروه نزدیک ما اشاره دارد.
4. معنا، برای داشتن احساس هدف یا معنا در زندگی اهمیت دارد.
5. موفقیت (یا پیشرفت) مبتنی بر تجربه دستیابی و پیشرفت به سوی اهداف است.
مدل PERMA یک چهارچوب مفید برای درک و اندازه گیری سلامت روانی ارائه میدهد. روان درمانگران میتوانند از آن برای کمک به افراد برای شناسایی مناطقی از زندگی خود استفاده کنند که ممکن است فاقد بهزیستی باشند و روی استراتژیهایی برای افزایش بهزیستی در آن مناطق کار کنند.
با وجود اینکه مدل سلیگمن شامل سلامت نمیشود، اکنون به عنوان کمک کننده به بهزیستی عمومی شناخته شده است و در عین حالی که قابل اندازهگیری است میتواند به تنهایی استفاده شود. سلامتی میتواند به سلامتی عینی، مانند عاری بودن از بیماری و کسالت، اتخاذ شیوههای زندگی سالم، سرزندگی و انرژی و تحرک کافی برای انجام فعالیتهای روزانه، اشاره داشته باشد (آلن و همکاران، 2022؛ بیچام و همکاران، 2020).
در نتیجه، مدل توسعهیافته PERMAH، بهویژه در محیطهای آموزشی و محل کار، که میتواند سلامتی و عملکرد را پیشبینی کند، محبوب و مؤثر واقع شده است (آلن و همکاران، 2022؛ بیچام و همکاران، 2020).
4 نظریه دیگر روانشناسی مثبتگرا
نظریههای ذیل هر کدام به تحقیق و کاربرد روانشناسی مثبتگرا کمک میکنند و در عین حال بر عناصر خاصی از مدل PERMA تأکید دارند:
1. نظریه امید (Hope theory)
امید به عنوان توانایی درک شده برای تولید مسیرهایی برای دستیابی به اهداف مورد نظر و ایجاد انگیزه در خود برای استفاده از آن مسیرها تعریف میشود (لوپز و همکاران، 2021، ص 323).
نظریه امید که توسط سی آر اسنایدر (C.R. Snyder) توسعه یافته است، بر نقش امید در دستیابی به چنین اهدافی و غلبه بر چالشها در مسیر، تمرکز دارد و شامل دو مؤلفه است (لوپز و همکاران، 2021):
· مسیرها
باور فرد به پتانسیل دستیابی به اهداف خود با استفاده از استراتژیها و منابع مختلف
· عاملیت
باور به توانایی فرد در اقدام کردن و به وقوع پیوستن چیزها
افرادی که امید بالایی دارند به احتمال زیاد اهداف چالش برانگیز تعیین میکنند، در مواجهه با موانع استقامت میکنند و راههای جایگزینی برای رسیدن به اهداف خود پیدا میکنند (توماسولو، 2020).
روان درمانگران میتوانند از نظریه امید برای کمک به افراد برای شناسایی و تقویت نقاط قوت خود، تعیین اهداف دست یافتنی و توسعه راهبردهای مقابلهای برای غلبه بر چالشها استفاده کنند (لوپز و همکاران، 2021).
2. نظریه تاب آوری (Resilience theory)
افراد مختلف به چالشهای یکسان و رویدادهای ناراحتکننده زندگی به روشهای مختلف واکنش نشان میدهند – برخی به عقب برمیگردند یا مسیری جایگزین پیدا میکنند در حالی که دیگران در تلاش برای سازگاری هستند – که منجر به مشکلات سلامت مزمن کوتاهمدت میشود (نینان، 2018).
تخمین زده میشود که تا 90 درصد از ما حداقل یک رویداد آسیبزای (تروماتیک) جدی را در طول زندگیمان تجربه میکنیم. بنابراین بسیار مهم است که عوامل دخیل در تابآوری را درک کنیم تا از مراجعان بهتر حمایت کنیم یا مکانیسمهای مقابله سالمتری را به آنها آموزش دهیم (ساوث ویک و چرنی، 2018، ص 1).
نظریه تابآوری این گونه بیان میکند که موضوع خیلی ربطی به رویدادهای مربوط به زمانهای استرسزا و آسیبهای (تروماهای) روحی ندارد و بیشتر به این موضوع میپردازد که چگونه تجربههای ذهنیمان، آن وقایع را معنا میکند (لوپز و همکاران، 2021).
افراد انعطاف پذیر معمولاً دارای ویژگیهای خاصی هستند، مانند توانایی در تنظیم احساسات، توانایی حل مشکلات به طور موثر و حفظ روابط مثبت. چنین افرادی، اغلب دارای یک حس قوی از هدف و معنا هستند که به آنها کمک میکند در مواقع سخت، امید و انگیزه پیدا کنند.
نظریه تابآوری پیامدهای مهمی برای رواندرمانی دارد، زیرا نشان میدهد که کمک به افراد برای توسعه تابآوری میتواند در دستیابی به نتایج مثبت بسیار مهم باشد.
روان درمانگران میتوانند از آن برای کمک به مراجعان برای شناسایی و تقویت نقاط قوت خود، توسعه استراتژیهای مقابله ای برای مدیریت ناملایمات و یافتن معنا و هدف در زندگی خود استفاده کنند.
به طور کلی، نظریه تاب آوری بر اهمیت منابع شخصی و روابط مثبت در تسهیل تغییرات مثبت و دستیابی به بهزیستی تأکید میکند (نینان، 2018).
3. نظریه جریان (غرقگی) (Flow theory)
جریان (غرقگی) یک حالت ذهنی است که افراد وقتی کاملاً در آن غوطه ور هستند و از یک فعالیت یا کار لذت میبرند وارد آن میشوند. در چنین حالتی، افراد به احتمال زیاد دارای انگیزه، بهره ور، خلاق و در سطح بهترین عملکرد خود هستند. جریان (غرقگی)، به افراد کمک میکند تا به آنچه که فکر میکردند غیرممکن است، برسند (سیکسزنت میهالی، 2009)
در نتیجه، نظریه جریان (غرقگی) با روانشناسی مثبتگرا همسو میشود. علاوه بر اینها، حرف دوم مدل PERMA به تعلق (یا دلبستگی)اشاره دارد که همان احساس زمان ثابت و از دست دادن خودآگاهی است. (سلیگمن، 2011).
به گفته سیکسزنت میهالی (Mihaly Csikszentmihalyi)، غرقگی یا بودن در منطقه، شامل درگیر شدن کامل در یک فعالیت همراه با حالت تجربه بهینه است که در آن فرد احساس لذت و هدف را تجربه میکند (سیکسزنت میهالی، 2009).
این نکته را نیاز باید اضافه نمود: در حالی که ما میتوانیم تشخیص دهیم که چه زمانی غرقگی تجربه میشود، میتوانیم محیطی نیز ایجاد کنیم که احتمال وقوع آن بیشتر باشد.
جریان (غرقگی) زمانی اتفاق میافتد که مهارتها و تواناییهای فرد با چالش فعالیت مطابقت داشته باشد. در حالت بهینه، فرد میتواند به طور کامل در یک فعالیت یا محیط شرکت کند و حس لذت و موفقیت را در کنار سایر احساسات مثبت و بهزیستی بهبود یافته، تجربه کند (سیکسزنت میهالی، 2009).
به این ترتیب، نظریه جریان (غرقگی) پیامدهای مهمی برای درمان دارد زیرا بر اهمیت یافتن هدف و معنا از طریق مشارکت در فعالیتهای لذتبخش و رضایتبخش تأکید میکند.
کمک به افراد برای شناسایی و مشارکت در فعالیتهایی که جریان را افزایش میدهند، میتواند در دستیابی به نتایج مثبت بسیار مهم باشد. درمانگران میتوانند به افراد کمک کنند تا فعالیتهای چالش برانگیز و پاداش دهنده را پیدا کنند و استراتژیهایی را برای دستیابی به وضعیت جریان (غرقگی) توسعه دهند (ریوا، فریره و باسی، 2016).
4. نظریه قدرت (Strength theory)
روانشناسی مثبتگرا به جای نقاط ضعف، بر نقاط قوت تمرکز میکند و افراد را تشویق میکند تا اهداف معناداری را تعیین کنند و برای رسیدن به آن تلاش کنند.
در حالی که ما نمیتوانیم نقاط قوت اثر (signature strengths) خود را انتخاب کنیم، میتوانیم تصمیم بگیریم که چه زمانی از آنها استفاده کنیم و چگونه آنها را توسعه دهیم. آن نقاط قوت، حیاتی هستند زیرا باعث میشوند احساس کنیم ما خود واقعیمان و همینطور بهترین نسخه از خودمان هستیم. بدین ترتیب، ما بیشتر احساس تعلق (دلبستگی)، هیجان داشتن و واقعی بودن میکنیم.
و این نقاط قوت برای سلامت روان ما مهم هستند: شناسایی و ایجاد فرصتهایی برای استفاده از نقاط قوت در کاهش افسردگی تا سه تا شش ماه موثر بوده است (سلیگمن، 2011).
علاوه بر اینها، نقاط قوت، موضوعات موقتی یا گذرا نیستند و در خصوص اینکه ما چه کسی هستیم و چگونه در مورد خود فکر میکنیم نقش اساسی دارند. آگاهی از سه تا پنج نقطه قوت برتر، به ما این امکان را میدهد که در خانه، تحصیل و محل کار بهترین خودمان باشیم (نیمیک، 2018).
بر مبنای نظریه قدرت، درمانگران میتوانند به مراجعان کمک کنند تا نقاط قوت خود را بشناسند و بفهمند که چگونه و چه زمانی از آنها استفاده کنند و سلامت، بهزیستی، عملکرد و بهره وری خود را بهبود بخشند.
درمان مبتنی بر نقاط قوت از مراجعان حمایت میکند تا از نقاط قوت خود آگاهتر شوند و آنها را کشف و به کار ببندند و بدین طریق آنها را تشویق میکند تا به قهرمانان زندگی خود تبدیل شوند (جونز اسمیت، 2014).
السی جونز اسمیت (Elsie Jones-Smith)، روانشناس و رئیس مؤسسه مبتنی بر نقاط قوت، مینویسد: نقاط قوت خود را بیابید و با توجه متمرکز بر روی آنها کار کنید، در این صورت جهان مسیری را به سوی شما باز خواهد کرد.
تحقیقات و کاربردهای نظریه روانشناسی مثبتگرا
نظریه روانشناسی مثبتگرا زمینه ای غنی هم برای پژوهش و هم برای به کار بردن است.
بعلاوه، معنا در زندگی، یک متغیر مهم برای بهزیستی انسان است و میتوان آن را در آنچه انجام میدهیم، اینکه با چه کسی هستیم و کجا هستیم، یافت (لوپز و همکاران، 2021، ص 679).
روانشناسی مثبتگرای کاربردی یک رویکرد عملی را برای روان درمانگرانی که با مراجعان کار میکنند ارائه میدهد تا عملکرد مطلوب و بهزیستی روانی آنها را بهبود بخشند (بوینول و تانیرو 2019).
سه حوزه ذیل، چهارچوبهای غنی و متنوعی برای تحقیق و کاربرد نظریه روانشناسی مثبتگرا دارند:
1. آموزش
ثابت شده است که روانشناسی مثبتگرا به ویژه برای آموزش جوانان مفید است. سلیگمن بر اساس تحقیقات خود اهمیت آن را تشخیص داد و گفت که هنگام گنجاندن آموزش مثبت در برنامه روزانه، بسیاری از دانشآموزان و معلمان متوجه شدند که آن را به گونهای زندگی میکنند که پیشبینی نمیکردند (سلیگمن و همکاران، 2009، ص 306).
2. فضای کاری
روانشناسی مثبتگرا در فضای کاری، معمولاً شامل روانشناسی سازمانی مثبت، رفتار سازمانی و بورس تحصیلی سازمانی است.
این رشتهها برای دستیابی به نتایج مطلوب برای افراد و سازمانها ترکیب میشوند (دونالدسون و کو، 2010).
تحقیقات اخیر و در حال انجام، تأیید میکند که مداخلات مرتبط میتواند عملکرد کارکنان و سازمانی را بهبود بخشد (دونالدسون، لی، و دونالدسون، 2019).
3. جرم شناسی
هدف جرم شناسی مثبت، کاهش رفتار مجرمانه با تمرکز بر نکات مثبت زندگی مجرمان و رشد شخصی آنهاست. جرم شناسی مثبت به جای یک نظریه واحد – و در غیاب یک تعریف واحد – مدلهای موجود را با رویکردهای مثبت جدیدتر ادغام میکند.
تحقیقات نشان میدهد که یافتن معنا و رضایت در زندگی میتواند خطر مصرف مواد مخدر و جنایت را در نوجوانان کاهش دهد (رونل و الیشا، 2010).
بسیاری از زمینهها و جوامع دیگر وجود دارند که روانشناسی مثبتگرا در آنها موفق شده است. به طور خاص حوزه درمان، این نظریه را پذیرفته است که باید از روش تشخیص و درمان اختلال، ناسازگاری، رنج و غیره به سوی سازمان دهی مجدد بر مبنای نقاط قوت به منظور پایه گذاری یک زندگی شکوفا حرکت کند (بوینول و تانیرو 2019، ص 233).
3 جنبه ای که روانشناسی مثبتگرا مبتنی بر آنها است:
روانشناسی مثبتگرا مطالعه این موضوع است که چه چیزی زندگی را ارزشمند میکند. این نظریه با ایجاد سه عنصر حیاتی ذیل بر روی رویدادها و تأثیرات مثبت در زندگی تمرکز میکند (سلیگمن، 2011؛ بونیول و توناریو، 2019):
1. تجربیات مثبت
رویدادهایی در زندگی ما که منجر به رشد میشوند و ما را در مسیر رسیدن به اهداف و تحقق معنادار پیش میبرند.
2. حالات و صفات مثبت
احساسات مثبتی که تجربه میکنیم، مانند عشق، قدردانی، هیبت و شفقت، ناشی از نحوه درک ما از محیطی است که در آن قرار داریم.
3. نهادهای مثبت
زندگی ما به طور مستمر و نزدیک با خانواده، مدرسه و محل کار ما در ارتباط است. به کارگیری اصول مثبت برای کل سازمانها و نهادها میتواند بهزیستی و عملکرد فردی و جمعی را بهبود بخشد.
روانشناسی مثبت هم به عنوان یک نظریه و هم به عنوان یک رویکرد، این پتانسیل را دارد که منجر به زندگی رضایتبخشتر شود، آسیب را به رشد تبدیل کند و دیدگاه انعطافپذیرتری ایجاد کند (سلیگمن، 2011).